دیو وپری
روي صخره هاي ساحل مرد ماهيگير نشسته
خشم دريا قايقش رو واژگون کرده شکسته
غول دريا پريا رو دزديده برده شبونه
دل اون نازک و چشماش آبي و ابرو کمونه
اشکاش از گوشه ي چشماش روي گونه هاش روونه
حالا آواز غم انگيز، داره زير لب ميخونه 
توي قصر ديو بدجنس دختر دريا اسيره
توي دستاي کريه ش داره جون ميده ميميره
توي قصر ديو بدجنس دختر دريا اسيره
توي دستاي کريه ش داره جون ميده ميميره
ماهيگير قايقو بردار، بزنش وصله و پينه
برو جنگ ديو دريا مرد و مردونگي اينه
بساز از نو قايقت رو که نشستنت گناهه
برو جنگ ديو دريا چشماي پري به راهه

+ نوشته شده در دوشنبه دهم آبان ۱۳۸۹ ساعت 12:1 توسط parasto
|
همه بغضشون گرفته چرا بارون نمياد!؟