آه............
من از سكوت گريزان بوده ام هميشه سالهاست كه سكوت كـرده و اينك!
ترس مرا تكان ميدهد و من پيوسته به عقب بر مي گردم
و از خود اين سوال را بارها و بارها مي پرسم
كه آيا من راه را عوضــی آمـدم ؟
دلم گرفتـه اســت از اين فريبها و نيرنگها
از اين دورويه مردمان بيهوده گو
از آنها كه خدا را درپشت يك تكه ابرپنهان كرده ومي كنند
و خودرا قديس وخالص مـی نمايانند
چرا سادگيها هميشه تهش باختن است ؟
چرا قلب ساده من هميشه ساخت و ويران
نکرد اما ساخته هایش را ویران کرد دست فریب چرا
بالهايم راديگران نمـی بينند پرواز را از همين ســكوی
كوچــك مـی شــود آغـاز كــرد
+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم مهر ۱۳۸۹ ساعت 10:32 توسط parasto
|


همه بغضشون گرفته چرا بارون نمياد!؟